تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
ای عشق! ای پدیدۀ صنع خدا! علی!
ای دست پرصلابت خیبرگشا! علی!
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...