چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
شاید که به تأثیرِ دعا زنده کنند
در برزخِ این خوف و رجا زنده کنند
در هر گذری و کوچه و بازاری
پهن است بساطِ حرصِ دنیاداری
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
خیمهها محاصرهست تیغهاست بر گلو
دشنههاست پشتِ سر، نیزههاست پیشِ رو
بر اسب بنشین که گردِ راهت قرق کند باز جادهها را
که با نگاهی بههم بریزی سوارهها را پیادهها را
همه از هر کجا باشند از این راه میآیند
به سویت ای امینالله خلقالله میآیند
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
گمان بردی نوای نای و بانگ تار و چنگ است این
تو در خواب و خیال بزمی و... شیپور جنگ است این
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
صبوری به پای تو سر میگذارد
غمت داغها بر جگر میگذارد
وقتی سکوت سبز تو تفسیر میشود
چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر میشود
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید
کوه باشی، سیل یا باران چه فرقی میکند
سرو باشی، باد یا توفان چه فرقی میکند