ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم