اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند
اول به جان گمشدۀ خود دعا کنند
عشق با نامِ شما درصددِ تاختن است
نام تو معنی دل بردن و دل باختن است
نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
غرقۀ شک! غرق باور شو که چندان دیر نیست
در شط باور شناور شو، که چندان دیر نیست
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
امشب تمام مُلک و مَلک در ترنم است
چون موسم دمیدن خورشید هفتم است
آن روزها دیوار هم تعبیری از دَر بود
در آسمان چیزی که پَر میزد، کبوتر بود...
ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
پر کشیدهام، چه خوب!
میپرم به اینطرف، به آن طرف
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
ای به بقیع آمده! هشیار باش
خفته چرا چشم تو؟ بیدار باش
یکی بیاید این نخل را تکان بدهد
به ما که مردۀ جهلِ خودیم، جان بدهد
وقتی که دیدمش،... چه بگویم؟... بدن نداشت
کوچکترین نشانهای از خویشتن نداشت
برخاستی تا روز، روز دیگری باشد
تقدیر فردا قصۀ زیباتری باشد
ای آفتاب طالع و ای ماه در حجاب!
ای بدرِ نور یافته در ظلِّ آفتاب!
آب از دست تو آبرو پیدا کرد
مهتاب، دلِ بهانهجو پیدا کرد
درخت، جلوۀ هموارۀ بهاران بود
اگرچه هر برگش قصۀ زمستان بود
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
هزار سال گذشت و هزار بار دگر،
تو ایستادهای آنجا در آستانۀ در!
عطر تن پیمبر از این خانه میرود
بال ملک معطر از این خانه میرود
ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است