هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم
شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
مسلم که از حسین سلام مکرّرش
باید که خواند حضرت عبّاس دیگرش
خوشا آنکس که امشب در کنار کعبه جا دارد
به سر شور و به دل نور و به لب ذکر خدا دارد
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
ای چشم علم خاک قدوم زُرارهات
جان وجود در گرو یک اشارهات
بشوی این گرد از آیینۀ خویش
به رغم عادت دیرینۀ خویش
سامرا امشب ز شبهای دگر زیباتری
در جلال و در شرف اُمّ القرای دیگری
ای از غم تو بر جگر سنگ شراره
وی در همۀ عمر ستم دیده هماره
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
گویند فقیری به مدینه به دلی زار
آمد به درِ خانۀ عبّاس علمدار
کس راز حیات او نداند گفتن
بایست زبان به کام خود بنهفتن
عرض حاجت با تو دارم یا امام عسکری
ای خدایت داده بر خلق دو عالم برتری
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
دگر اين دل سر ماندن ندارد
هوای در قفس خواندن ندارد
ايمان و امان و مذهبش بود نماز
در وقت عروج، مركبش بود نماز
از عمر دو روزی گذران ما را بس
یک لحظۀ وصل عاشقان ما را بس
عید است و دلم خانۀ ویرانه بیا
این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا
ای صاحب عشق و عقل، دیوانۀ تو
حیران تو آشنا و بیگانۀ تو
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
سرم خاک کف پای حسین است
دلم مجنون صحرای حسین است
وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد
باید که تو را فاطمه مادر شده باشد