هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
مسلم که از حسین سلام مکرّرش
باید که خواند حضرت عبّاس دیگرش
خوشا آنکس که امشب در کنار کعبه جا دارد
به سر شور و به دل نور و به لب ذکر خدا دارد
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
ای چشم علم خاک قدوم زُرارهات
جان وجود در گرو یک اشارهات
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
سامرا امشب ز شبهای دگر زیباتری
در جلال و در شرف اُمّ القرای دیگری
ای از غم تو بر جگر سنگ شراره
وی در همۀ عمر ستم دیده هماره
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
گویند فقیری به مدینه به دلی زار
آمد به درِ خانۀ عبّاس علمدار
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
عرض حاجت با تو دارم یا امام عسکری
ای خدایت داده بر خلق دو عالم برتری
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها