هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست
هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست
شده عالم منور از جلوات محمدی
به جمال جمیل او صلوات محمدی
خط به خط احبار در تورات، سرگردان تو
راهبان هر واژه در انجیل، بیسامان تو
پر میکشند تا به هوای تو بالها
گم میشوند در افق تو خیالها
زمان از لحظۀ آغاز او چیزی نمیداند
زمین از کهکشان راز او چیزی نمیداند
تو آمدی و بهشت برین مکه شدی
امان آمنه بودی امین مکه شدی
آسمان را پهن میکردی به هنگام نماز
تا که باشد کهکشان با خاک پایت همتراز
زخمهایی که به تشییع تنت آمدهاند
همچو گلبوسه به دشت کفنت آمدهاند
شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
بی تو میماند فقط رنج عبادتهایشان
بیاطاعت از تو بیهودهست طاعتهایشان
فلک امشب نشان دادهست روی دیگر خود را
که پس میگیرد از خلق جهان، پیغمبر خود را
مدینه ماه تو آمادۀ سفر شده است
نشان کوچ، در آیینه جلوهگر شده است
نبی به تارک ما تاج افتخار گذاشت
برای امت خود فخر و اقتدار گذاشت
ایمان که به مرزِ بینهایت برسد
هر لحظه به صاحبش عنایت برسد
ای شکوه کهکشانها پیشِ چشمانت حقیر
روح خنجر خوردهام را از شب مطلق بگیر
معراج تکلم است امشب، صلوات
ذکر لب مردم است امشب: صلوات
همیشه مرد سفر مرد جاده بود پدر
رفیق و همدم مردم، پیاده بود پدر
گل میکند لبخند تو مهمان که میآید
باز است آغوش تو سرگردان که میآید
فتنه چون خون دوید در شریان
در شب شوم و شرم شد انسان
سیاست داشت، اما مثل حیدر بود در میدان
که تیغ تیز میدان میدهد سَیّاس را برهان
میرسد باز به گوش دل ما این آواز
چه نشستید که درهای عنایت شد باز
قلم چو کوه دماوند سخت و سنگینبار
ورق کبوتر آتش گرفتهای تبدار