هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست
هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست
حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
ای قدر تو بر مردم دنیا پنهان
چون گوهر در سینۀ دریا پنهان
در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
حسود حُسن تو برگ گل است، شبنم هم
اسیر عصمت تو آسیهست، مریم هم
دلش را بردهای، هر وقت صحبت کردهای بانو!
محمد را، چنین غرقِ محبت کردهای بانو!
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
ای که جا در دل و در جان پیمبر داری!
رتبه از مریم قدّیس فراتر داری
شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
از بستر بیماری خود پا شدنی نیست
بی لطف شما، شهر مداوا شدنی نیست
این زن که خاک قم به وجودش معطر است
تکرار آفرینش زهرای اطهر است
شبیه ذره از خورشید میگیرم صفاتم را
و قطرهقطره از حوض حرم آب حیاتم را
نگاهم مملو از آیینه شد، لبریز باور شد
دو چشم محو در آیینههایت، ناگهان تر شد
تاجی از آفتاب سر قم گذاشتند
نوری ز عشق در دل مردم گذاشتند
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
سالها شهر در اعماق سیاهی سخت است
روز و شب بگذرد اما به تباهی سخت است
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
هر که رو انداخت، خاطرجمع، زائر میشود
قبل زائر کولهبار راه، حاضر میشود
در آسمان ملائکۀ خوش ذوق
شهر بهشت را که بنا کردند...
این دشت پر از زمزمۀ سورۀ نور است
این ماه مدینهست که در حال عبور است
تقسیم کن یک بار دیگر آنچه داری را
در سجدۀ خود شور این آیینهکاری را
اسلام جز به مهر تو جانی به تن نداشت
عصمت به غیر نام خدیجه سخن نداشت
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟