خودت را از هرآنچه غیر عشق او رها کردی
خودت را نذر او کردی و از عالم جدا کردی
باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
همیشه مرد سفر مرد جاده بود پدر
رفیق و همدم مردم، پیاده بود پدر
قرار بود از این چشمه آب برداریم
نه اینکه تشنه شویم و سراب برداریم
گسترده شد در این ولایت خوان هفتم
روزی ایران میرسد از مشهد و قم
بختت بلند باد و بلندا ببینمت!
ایرانِ من مباد که تنها ببینمت!
افقهای باز و کرانهای تازه
زمینهای نو، آسمانهای تازه
تا نشکفد بر پای ما زنجیرهای تازهای
رویید بر دستان ما شمشیرهای تازهای
«پدر» چه درد مگویی! «پدر» چه آه بلندی!
نمیشود که پدر باشی و همیشه بخندی
قسم خوردهای! اهل ایثار باش
قسم خوردهای! پای این کار باش
خم میشوم تا گامهایت را ببوسم
بگذار مادر جای پایت را ببوسم
حالا که باید مثل یک مادر بیایم
یارب! کمک کن از پس آن بر بیایم...
بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
غم از دیار غمزده عزم سفر نداشت
شد آسمان یتیم که دیگر قمر نداشت
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی،
که همراه امیری، چون امیرالمؤمنین باشی
سینهها با سوختن، ارزندهتر خواهند شد
شمعها در عمق شب، تابندهتر خواهند شد
این روزها میان شهیدان چه همهمهست
این انقلاب ادامۀ فریاد فاطمهست
پر شور و شکوه، بهمنی تازه رسید
در جان وطن بهار امید دمید
بایست آنچنان که تا به حال ایستادهای
که در کمال شوکت و جلال ایستادهای
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
صبحِ تقویم گفت یا زهرا
همه هستیم گفت یا زهرا