بر حسین بن علی یا با حسین بن علی؟
با یزید بن یهودی یا حسین بن علی؟
هنوز داشت نفس میکشید؛ دیر نبود
مگر که جرعۀ آبی در آن کویر نبود
نبود غیر حرامی، به هرطرف نگریست
ولی خروش برآورد: «یاری آیا نیست؟»
ای بال و پر و پهنه و پرواز حسین
ای خون خدا خون سرافراز حسین
شنیده بود شهادت طنین گامت را
چه خوب داد خدا پاسخ سلامت را
از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
موعود خدا، مرد خطر میخواهد
آری سفر عشق، جگر میخواهد
پیوسته نماز در قیام است حسین
هفتاد و دو حج ناتمام است حسین
چه صبحی؟ چه شامی؟ زمان از تو میگفت
چه جغرافیایی؟ جهان از تو میگفت
آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
از روى حسین تا نقاب افکندند
در عالم عشق، انقلاب افکندند
یک روز شبیه ابرها گریانم
یک روز چنان شکوفهها خندانم
صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
کیست الله؟ بیا از ولیالله بپرس
مقصد قافله را از بلد راه بپرس
به خودنماییِ برگی، مگو بهار میآید
بهار ماست سواری که از غبار میآید
تو آن عاشقترین مردی که در تاریخ میگویند
تو آن انسانِ نایابی که با فانوس میجویند
سحر که چلچلهها بال شوق وا کردند
سفر به دشت دلانگیز لالهها کردند
بوی گل از سپیده میآید
اشک شوقم ز دیده میآید
اگرچه در نظرت آنچه نیست، ظاهر ماست
سیاهجامۀ سوگت لباس فاخر ماست
امروز دلتنگم، نمیدانم چرا! شاید...
این عمر با من راه میآید؟ نمیآید؟
کرامت پیشهای بیمثل و بیمانند میآید
که باران تا ابد پشت سرش یک بند میآید
خورشید هم در آسمان رؤیت نمیشد
دیگر کسی با ماه، همصحبت نمیشد
من در بر کشتی نجات آمدهام
در ساحل چشمۀ حیات آمدهام