با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد
به جز دریغ، چه از دست من برآمده است؟!
مرا به غزه ببر، طاقتم سرآمده است
رنگ سیاه و سرخِ تو را دارند
اینروزها تمام خیابانها
چه سالها در انتظار ذوالفقار حیدری
تویی که در احاطۀ یهودیان خیبری
کیست الله؟ بیا از ولیالله بپرس
مقصد قافله را از بلد راه بپرس
باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
فراتر است، از ادراک ما حقیقت ذاتش
کسی که آینۀ ذات کبریاست صفاتش
چگونه وصف کنم شاعرانه کیست علی؟
شبیه نیست به غیر از خودش؛ علیست علی
چه در هیبت، چه در غیرت، چه در عشق، اولین هستی
که بر انگشتر فضل و شرف همچون نگین هستی
دلی برای سپردن به آن دیار نداشت
برای لحظۀ رفتن دلش قرار نداشت
هنوز مانده بفهمیم اینکه کیست علی
برای عشق و عدالت غریب زیست علی
«فاش میگویم و از گفتۀ خود دلشادم»
من غلام علیام از دو جهان آزادم
شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
ای نام تو از صبح ازل زمزمۀ رود
ای زمزم جاری شده در مصحف داود
کمک کنید به نوباوگان جنگزده
به آهوان هراسیدۀ پلنگزده
مهر شكست تا ابد حک شده بر جبينتان
كوچ كنيد غاصبان! جانب سرزمينتان
سلام خاک رسولان! سلام ارض فلسطین!
چقدر زخم به تن داری ای ستارۀ خونین
چه حرفهای زلالی که رودهای روانند
چه نورها، چه سخنها که با تو در جریانند
تویی که میدمی از عرش هر پگاه، علی
منوّرند به نور تو مهر و ماه، علی
هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
گرچه بیش از دیگران، سهمش در این دنیا غم است
«مرد» اخمش، خندهاش، حرفش، نگاهش، محکم است
لهیب ذوالفقارت بر تن گردنکشان ماندهست
طنین خطبههایت در گلوگاه زمان ماندهست
چشم وا کردی و آغوش خدا جای تو شد
کعبه لبخند به لب، محو تماشای تو شد