تو آمدی و بهشت برین مکه شدی
امان آمنه بودی امین مکه شدی
کنار پنجرهفولاد، گریه مغتنم است
در این حریم برای تو گریه محترم است
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
چگونه وصف کنم شاعرانه کیست علی؟
شبیه نیست به غیر از خودش؛ علیست علی
سپر ز گریه و شمشیر از دعا دارد
مَلَک به سجدۀ او رشکِ اقتدا دارد
سحر که چلچلهها بال شوق وا کردند
سفر به دشت دلانگیز لالهها کردند
آسمان خشک و خسیس، ابرها بیضربان
ناودانها خاموش، جویها بیجریان
قلم چو کوه دماوند سخت و سنگینبار
ورق کبوتر آتش گرفتهای تبدار
زهی بهار که از راه میرسد، اینبار
که ذکر نعت رسول است بر لب اشجار
تویی که میدمی از عرش هر پگاه، علی
منوّرند به نور تو مهر و ماه، علی
مدینه باز هوای خوشِ بهاری داشت
هوای تازۀ فصل بنفشهکاری داشت
بخوان به نام شکفتن، بخوان به نام بهار
که باغ پر شود از جلوۀ تمام بهار
شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
قلم چگونه گذارد قدم به ساحت تو
توان واژه کجا بود و طرح صحبت تو
دو جلوۀ ابدی از درخششی ازلی
به خُلق و خو، دو محمد؛ به رنگ و بو دو علی
چگونه جمع کند پارههای جانش را؟
به خیمهها برساند تن جوانش را
به زیر تیغم و این آخرین سلام من است
سلام من به حسینی که او امام من است
حدیث خاتم و انگشتری بخوان با من
روایت زحل و مشتری بخوان با من
مگر چه کیسهای از نور داشت بر دوشش؟
که وقت دیدن او ماه بود مدهوشش
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من