ای نبیطلعت، ای علیمرآت
وی حسنخصلت، ای حسینصفات
آن تشنهلبی که منصب سقّا داشت
وقتی به حریم علقمه پای گذاشت
یاد تو آیینه و نام تو نور
ذکر تو خیر است و کلام تو نور
ای حرمت قبلۀ حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
روزی شعر من امشب دو برابر شده است
چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است
تو از تبار بهاران، تو از سلالۀ رودی
تویی که شعر شکفتن به گوش غنچه سرودی
دیدهام در کربلای دست تو
عالمی را مبتلای دست تو
در وصف تو کس، روشن و خوانا ننوشتهست
ای هر که نویسد ز تو، گویا ننوشتهست!
خورشید سامرا و کریم جهان تویی
ما را بده پناه، که کهف امان تویی
دلم امشب گدای سامرّاست
از تو غیر از تو را نخواهم خواست
نور خدا گرفته فضاى مدینه را
تغییر داده حال و هواى مدینه را
در باغ دعا اگر بهار است از اوست
هر شاخه اگر شکوفهبار است از اوست
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
مستاند همه، ساقی و ساغر که تو باشی
از سر نپرد مستی، در سر که تو باشی
آب از دست تو آبرو پیدا کرد
مهتاب، دلِ بهانهجو پیدا کرد
عرق نبود که از چهرهات به زین میریخت
شرارههای دلت بود اینچنین میریخت
ماه است و آفتابیام از مهربانیاش
صد کهکشان فدای دل آسمانیاش
رود از راز و نیاز تو حکایت میکرد
نور را عمق نگاه تو هدایت میکرد
نه در توصیف شاعرها، نه در آواز عشّاقی
تو افزونتر از اندیشه، فراوانتر از اغراقی
اگرچه مادر تو، دختر پیمبر نیست
کسی حسینِ علی را چنین برادر نیست
بر عهد خود ز روی محبت، وفا نکرد
تا سینه را نشانهٔ تیر بلا نکرد
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
باران شدم از شوق پریدن به هوایت
شد کفتر بیگنبدِ تو، باز رهایت
گرفته جان نفسم در ثنای حضرت هادی
دُر سخن بفشانم به پای حضرت هادی
ماه عشق است ماه عشّاق است
ماه دلهای مست و مشتاق است