ای نبیطلعت، ای علیمرآت
وی حسنخصلت، ای حسینصفات
نام گرامیاش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
آن تشنهلبی که منصب سقّا داشت
وقتی به حریم علقمه پای گذاشت
باز غم راه نفس بر قلب پیغمبر گرفت
باز از دریای ایمان، آسمان گوهر گرفت
ای حرمت قبلۀ حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
روزی شعر من امشب دو برابر شده است
چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است
ای حریمت رشک جنّات النّعیم
خطّ تو خطّ صراطالمستقیم
دیدهام در کربلای دست تو
عالمی را مبتلای دست تو
در وصف تو کس، روشن و خوانا ننوشتهست
ای هر که نویسد ز تو، گویا ننوشتهست!
ای آفتاب فاطمه، در شهر ری مقیم
ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
مستاند همه، ساقی و ساغر که تو باشی
از سر نپرد مستی، در سر که تو باشی
آب از دست تو آبرو پیدا کرد
مهتاب، دلِ بهانهجو پیدا کرد
عرق نبود که از چهرهات به زین میریخت
شرارههای دلت بود اینچنین میریخت
ماه است و آفتابیام از مهربانیاش
صد کهکشان فدای دل آسمانیاش
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
نه در توصیف شاعرها، نه در آواز عشّاقی
تو افزونتر از اندیشه، فراوانتر از اغراقی
سلام، حامیِ پیک و پیام، ابوطالب!
سلام، ای ملکوتِ کلام، ابوطالب!
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
دنیا، ز ستاره، سبحه گر بردارد
حاشا که فضائل تو را بشمارد
کجا شبیه تو آخر کدام همسایه؟
عزیز کوچۀ بالا! سلام همسایه!
صبح صادق که میدمد دل من
سرخوش از بادۀ حضور شود
از بوستان فاطمه، عطر و شمیم داشت
با دوستان فاطمه، لطف عمیم داشت
اگرچه مادر تو، دختر پیمبر نیست
کسی حسینِ علی را چنین برادر نیست