کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان
بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان
ذلیل شد امیریاش، صغیر شد کبیریاش
شکسته شد توهّمِ شکستناپذیریاش
نقاره میزنند... چه شوری به پا شدهست؟
نقاره میزنند... که حاجتروا شدهست؟
قلم به دست و عمامه بر سر، عبای غربت به بر کشیدی
به سجده رفتی و گریه کردی و انتظار سحر کشیدی
چهل شب است که پای غم تو سوختهایم
به اشک خویش و نگاه تو چشم دوختهایم
حاج قاسم رفت اما داستانی مانده است
حاج قاسم رفت و راه بیکرانی مانده است
علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
بگو چرا نشد امسال زائرت باشم
قدم به جاده گذارم، مسافرت باشم
عالم و فاضل و فرزانه و آزاداندیش
خالص و مخلص و شایسته و وارسته ز خویش
غروب بود که از ره رسید مرگی سرخ
در این زمانۀ مرگ سفید، مرگی سرخ!
صدای کربوبلای حسین میآید
به هوش باش، صدای حسین میآید
امسال دوریم از تو... لابد حکمتی دارد
باشد، ولی عاشق دل کمطاقتی دارد
شهادت میتواند مرگ در راه وطن باشد
شهادت میتواند خلوتی با خویشتن باشد
شد چهل روز و باز دلتنگیم
داغمان تازه مانده است هنوز
صدای جاری امواج، زیر و بم دارد
که رودخانه همین است، پیچ و خم دارد
خورشید سامرا و کریم جهان تویی
ما را بده پناه، که کهف امان تویی
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
ای تیغ! سرسنگین مشو با ما سبکسرها
دست از دل ما برمدارید آی خنجرها!
رحمت باران اگر سیل است یا موج بلاست
هرچه هست از قامت ناساز بیاندام ماست
زینب صُغراست او؟ یا مادر کلثوم بوده؟
یا خطوط درهم تاریخ نامفهوم بوده؟
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
این روزها میان شهیدان چه همهمهست
این انقلاب ادامۀ فریاد فاطمهست
پر شور و شکوه، بهمنی تازه رسید
در جان وطن بهار امید دمید
صبحِ تقویم گفت یا زهرا
همه هستیم گفت یا زهرا