پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
هرکس بمیرد پیشتر از مرگ
دیگر خیالش از دمِ جانکندنش تخت است
مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
اگر به شوق تو این اشتیاق شکل گرفت
چه شد، چگونه، چرا این فراق شکل گرفت؟!...
بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
دریاب از این همه پراکندگیام
عمریست که شرمندۀ این بندگیام
پروندۀ جرم مستند را چه کنم؟
شرمندگی الی الابد را چه کنم؟
در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
در شور و شر حجاز تنهاست علی
در نیمهشبِ نماز تنهاست علی
آن جانِ جهانِ جود برمیگردد
ـ بر اجدادش درود ـ برمیگردد
سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم
در این سیلی پیامی آشکار است
که ما را باز با این قوم کار است
کی میشود شبیهِ تو پیدا؟ علی علی
بعد از تو خاک بر سر دنیا، علی علی
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجدهای خوشایند است
پرواز آسمانی او را مَلک نداشت
ماهی که در اطاعت خورشید شک نداشت
آه ای بغض فروخورده كمی فریاد باش
حبس را بشكن، رها شو، پر بكش، آزاد باش
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود