گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
حتی اگر که تیغ ببارد، در بیعت امام حسینیم
ما جرأت زهیر و حبیبیم، ما غیرت امام حسینیم
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
به سویت آمدهام جذبهای نهان با من
چه کردهای مگر ای شور ناگهان! با من؟
«پدر» چه درد مگویی! «پدر» چه آه بلندی!
نمیشود که پدر باشی و همیشه بخندی
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
گر مرد رهی، میان خون باید رفت
از پای فتاده، سرنگون باید رفت
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
ای ز پیدایی خود بس ناپدید
جملۀ عالم تو و کس ناپدید
به نام آن که جان را نور دین داد
خرد را در خدادانی یقین داد...
به نام آن که ملکش بیزوال است
به وصفش عقلِ صاحب نطق، لال است
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
النّمِر باقر النّمِر برخیز
باز هم خطبۀ جهاد بخوان
دل زنده شود کز تو حیاتی طلبد
جان باز رهد کز تو نجاتی طلبد