همان قاتل که ویران ساخت اردوگاه قانا را
همان غاصب که خونین کرد «صبرا و شتیلا» را
آن شب که سعدی در گلستان گریه میکرد
آن شب که حافظ هم غزلخوان گریه میکرد
هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
داغ تو در سراچۀ قلبم چه میکند؟
در این فضای کم غم عالم چه میکند؟
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
بهار، فرصت سبزی برای دیدار است
بهار، فرصت دیدارهای بسیار است
دمی با آه خلوت کن، بگیر ای دل جلا اینجا
بیا سبقت بگیر از خلق، با رنگ خدا اینجا
هم به در هشدار باید داد هم دیوارها!
صاعقه این بار باشد پاسخ رگبارها
قلم چو کوه دماوند سخت و سنگینبار
ورق کبوتر آتش گرفتهای تبدار
ای نام تو از صبح ازل زمزمۀ رود
ای زمزم جاری شده در مصحف داود
صد بار اگر شویم فدای تو یاحسین
کاری نکردهایم برای تو یاحسین
به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
گسترده شد در این ولایت خوان هفتم
روزی ایران میرسد از مشهد و قم
تویی که میدمی از عرش هر پگاه، علی
منوّرند به نور تو مهر و ماه، علی
اَلسَّلام ای خادم اسلام و قرآن، اَلسَّلام
ای عَلَم در عِلم، ای علامۀ عالیمقام
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
سلام، آیۀ جاری صدای عطشانت
سلام، رود خروشانِ نور، چشمانت
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
صاحب اسرار «سُبْحانَ الّذي أَسْرى» علیست...
بین آیات الهی، آیت کبری علیست
یک چله انتظار به پایان رسیده است
پایان شام تیرۀ هجران رسیده است
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
پیچیده در ترنّم هستی، صدای تو
ای راز ناگشودۀ هستی، خدای تو