وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
کتاب بود و به روی جهانیان وا بود
جواب هرچه نمیدانمِ جدلها بود
با من بیا هرچند صبرش را نداری
یک جا مرا در راه تنها میگذاری
هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
تا چشم وا کرد این پسر، چشمانِ تر دید
خوب امتحان پس داد اگر داغِ پدر دید...
حالا که باید مثل یک مادر بیایم
یارب! کمک کن از پس آن بر بیایم...
نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
مثل پرندهای که بیبال و پر بماند
فرزند رفته باشد اما پدر بماند
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید
حق هرچه آفرید از این دختر آفرید
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
عطر تن پیمبر از این خانه میرود
بال ملک معطر از این خانه میرود
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
مردِ جوان دارد وصیت مینویسد
میگرید و ذکر مصیبت مینویسد
سلام بر تو ای رسول! نه! علیکم السلام
که پیشتازِ هر سلامی و شروعِ هر کلام