دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی