آینه با آینه شد روبهروی
خوش بود آیینهها را گفتوگوی
برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
کنار من، صدف دیده پر گهر نکنید
به پیش چشم یتیمان، پدر پدر نکنید
ای خواب به چشمی که نمیخفت بیا
ای خنده به غنچهای که نشکفت بیا
به نسخه نیست نیازی طبیب را ببرید
برای مرگ علی دست بر دعا ببرید
اگرچه زخم به فرقش سه روز منزل داشت
علی جراحت سر را همیشه در دل داشت
علی آن شیر خدا، شاه عرب
الفتی داشته با این دل شب
دوش بر فرق تو شمشیر فرود آمده بود
سنگ بر آینۀ اصل وجود آمده بود
وقت پرواز آسمان شده بود
گوئیا آخر جهان شده بود
روی زمین نگذاشتی شبها سر راحت
وقتی که دیدی مستمندی را سر راهت
از غربتت اگرچه سخنهاست یا علی
دنیا دگر بدون تو تنهاست یا علی
ای زندۀ نماز و شهید دعا علی
ای جلوۀ جمال تو نور خدا علی
علی آن صبح صادق، آن شب قدر
علی شرح «اَلَم نَشرَح لَک صَدر»
ناله كن اى دل به عزاى على
گریه كن اى دیده براى على
خدا مرا ز ولای علی جدا نکند
من و خیال جدایی از او؟ خدا نکند
بلبل چو یاد میکند از آشیانهاش
خون میچکد ز زمزمۀ عاشقانهاش
توان واژه کجا و مدیح گفتن او؟
قلم، قناری گنگیست در سرودن او
سلام فاطمه، ای جلوۀ شکیبایی
که نور حُسن تو جان میدهد به زیبایی
یک گل، نصیبم از دو لب غنچهفام کن
یا پاسخ سلام بگو، یا سلام کن!
شیطان به بیت حیّ تعالی چه میکند؟
آتش به گرد خانۀ مولا چه میکند؟
بوی خوش میآید اینجا؛ عود و عنبر سوخته؟
یا که بیتالله را کاشانه و در سوخته؟
ساز غم گر ترانهای میداشت
آتش دل، زبانهای میداشت
سالها پیش در این شهر، درختی بودم
یادگار کهن از دورۀ سختی بودم