دریا بدون ماه تلاطم نمیکند
تا نور توست، راه کسی گم نمیکند
رو به زیبایی او چشم تماشاست بلند
سمت بخشندگیاش دست تمناست بلند
تا صبح علی بود و مناجات شَبش
در اوج دعا روح حقیقتطلبش
حیا به گوشۀ آن چشم مست منزل داشت
وفا هزار فضیلت ز دوست در دل داشت
تا بر شد از نیام فلق، برق خنجرش
برچید شب ز دشت و دمن تیره چادرش
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
امشب حرم خدا حرم شد
از مقدم یار محترم شد
در قبلهگه راز فرود آمد ماه
یا زادگه علی بود بیتالله
دل در صدف مهر علی، دل باشد
جانها به ولایش متمایل باشد
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
نرسد اگر به على كسى، به كجا رود؟ به كجا رسد؟
به خدا قسم كه اگر كسى، به على رسد، به خدا رسد
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
خودش را وارث أرض مقدس خوانده، این قابیل
جهان وارونه شد؛ اینبار با سنگ آمده هابیل
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
ای صبر تو چون كوه در انبوهی از اندوه
طوفانِ برآشفتهٔ آرام وزیده
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است
خدا میخواست تا تقدیر عالم این چنین باشد
کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد
ماه مولا شد حدیث طیر را با ما بخوان
در ولایش آشنا و غیر را با ما بخوان
وقت است که از چهرۀ خود پرده گشایی
«تا با تو بگویم غم شبهای جدایی»