اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند
اول به جان گمشدۀ خود دعا کنند
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
غرقۀ شک! غرق باور شو که چندان دیر نیست
در شط باور شناور شو، که چندان دیر نیست
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
امشب تمام مُلک و مَلک در ترنم است
چون موسم دمیدن خورشید هفتم است
ای به بقیع آمده! هشیار باش
خفته چرا چشم تو؟ بیدار باش
اینجا فروغ عشق و صفا موج میزند
نور خدا به صحن و سرا، موج میزند
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم
از بندگی حضرت معبود زدیم
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
چون وجود مقدس ازلی
شاهد دلربای لم یزلی
من به پابوسی تو آمدهام
شهر گلدستههای رنگارنگ
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
ای کوی تو، کعبۀ خلایق
طالع ز رخ تو، صبح صادق
ای نقطهٔ عطف آفرینش
روح ادب و روان بینش
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند
بلبل چو یاد میکند از آشیانهاش
خون میچکد ز زمزمۀ عاشقانهاش
ساز غم گر ترانهای میداشت
آتش دل، زبانهای میداشت