ای صبح که خورشید به شام تو گریست
آفاق به پاس احترام تو گریست
کتاب بود و به روی جهانیان وا بود
جواب هرچه نمیدانمِ جدلها بود
از قضا ما را خدا از اهل ایمان مینویسد
ما أطیعوالله میدانیم، قرآن مینویسد
در مسجدالنبی چه مؤدب نشستهاند
از خلسۀ صبوح، لبالب نشستهاند
با دشمن خویش روبهرو بود آن روز
با گرمی خون غرق وضو بود آن روز
بار بر بستهای ای دل، به سلامت سفرت
میبری قافلۀ اشک مرا پشت سرت
باز ما را چشمهای از اشک جاری دادهاند
روز و شب خاصیت ابر بهاری دادهاند
حقپرستان را امامی هست، دینش دلبری
نور رویش کوثری، شور کلامش حیدری
دنیای کلام تو جهان برکات است
عمریست جهان ریزهخور این کلمات است
با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
از حریم کعبه آهنگ سفر داریم ما
مقصدی بالاتر از این در نظر داریم ما
خوشا آنکس که امشب در کنار کعبه جا دارد
به سر شور و به دل نور و به لب ذکر خدا دارد
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
ای چشم علم خاک قدوم زُرارهات
جان وجود در گرو یک اشارهات
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
ای خوشهای ز خرمن فیضت تمام علم!
با منطق تو اوج گرفته مقام علم
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
بار بربندید آهنگ سفر دارد حسین
نیّت رفتن در آغوش خطر دارد حسین
اذان میافکند یکباره در صحرا طنینش را
و بالا میزند مردی دوباره آستینش را
حاجیان را گفت: آنجا کعبه عریان میشود
در طواف کعبه آنجا جسمتان جان میشود