از جاری لطف آسمانها میگفت
از رحمت بیکران دریا میگفت
نمکپروردهات ای شهر من خیل شهیداناند
شهیدانی که هر یک سفرهدار لطف و احساناند
حماسه بی زن و زن بی حماسه بیمعناست
که مرد بی مدد عشق در جهان تنهاست
از برق تیغ او احدی بینصیب نیست
این کیست؟ اینکه آمده میدان «حبیب» نیست؟
شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
تبت پایین میآید سرفههایت خوب خواهد شد
دوباره شهر من حال و هوایت خوب خواهد شد
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
از بستر بیماری خود پا شدنی نیست
بی لطف شما، شهر مداوا شدنی نیست
دست در دستِ باد میریزد
به روی شانه گیسوان سپید
دل مباد آن دل که اهل درد نیست
مرد اگر دردی ندارد، مرد نیست
روایتی نو بخوان دوباره صدای مانای روزگاران
بخوان و طوفان بهپا کن آری به لهجۀ باد و لحن باران
حُسنِ یوسف رفتی اما یاسمن برگشتهای!
سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشتهای؟
بر مزاری نشست و پیدا شد
حس پنهان مادر و فرزند
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
فرق مادر شهید
با تمام مادران دیگر زمین
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
کی صبر چشمان صبورت سر میآید؟
کی از پس لبخندت این غم برمیآید؟
با ذکر حسین بن علی غوغا شد
درهای حرم با صلواتی وا شد
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
در راه خدا تن به خطر باید داد
در مقدم انقلاب سر باید داد
تن فرزند بهر مادر آمد
اگر او رفت با پا، با سر آمد
من به پابوسی تو آمدهام
شهر گلدستههای رنگارنگ