تو آمدی و بهشت برین مکه شدی
امان آمنه بودی امین مکه شدی
مدینه ماه تو آمادۀ سفر شده است
نشان کوچ، در آیینه جلوه‌گر شده است
نبی به تارک ما تاج افتخار گذاشت
برای امت خود فخر و اقتدار گذاشت
کتاب بود و به روی جهانیان وا بود
جواب هرچه نمی‌دانمِ جدل‌ها بود
زهی بهار که از راه می‌رسد، این‌بار
که ذکر نعت رسول است بر لب اشجار
بخوان به نام شکفتن، بخوان به نام بهار
که باغ پر شود از جلوۀ تمام بهار
رسیدی و پر و بال فرشته‌ها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
مصائب تو مگر از مسیح کمتر بود؟
چه قدر سهم دل آخرین پیمبر بود؟
تو آمدی و در رحمت خدا وا بود
و غرق نور، زمین، بلکه آسمان‌ها بود
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
دمید ماه رجب رؤیتش مبارک باد
به دوستان خدا نعمتش مبارک باد
رسانده‌ام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
به کودکان و زنان احترام می‌فرمود
به احترام فقیران قیام می‌فرمود
شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد
گرفته بوی شهادت شب وفاتش را
بیا مرور کن ای اشک خاطراتش را
بگو برای من ای شعر از زمانهٔ او
کدام بیت مرا می‌برد به خانهٔ او
چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت
مدینه‌ای که شب پیش صبح صادق داشت
مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد
خدا که در حرم امن خویش راهت داد
ﮔﻠﻮﯼ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﺸﻨﻪﺗﺮ ﻣﯽﮔﺸﺖ
ﭼﻮ ﺗﺎﻭﻟﯽ ﺯ ﻋﻄﺶ، ﺍﺯ ﺳﺮﺍﺏ ﺑﺮﻣﯽﮔﺸﺖ
