ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
پیرمرد مهربان، مثل ابرها رها
زنده است همچنان، زنده است بین ما
خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم
شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم
با ریگهای رهگذر باد
در خیمههای خسته بخوانید
ما خواندهایم قصۀ مردان ایل را
نامآورانِ شیردلِ بیبدیل را
بخوان به نام شکفتن، بخوان به نام بهار
که باغ پر شود از جلوۀ تمام بهار
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
سرسبزی ما از چمن عاشوراست
در نای شهیدان، سخن عاشوراست
تا تو بودی، نفسِ آینه دلگیر نبود
در دلم هیچ، به جز نقش تو تصویر نبود
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
از حرا آمد و آیینه و قرآن آورد
مکتب روشنی ارزندهتر از جان آورد
پس سرخ شد عمامۀ آن سیّد جلیل
تیغ آن چنان زدند که لرزید جبرئیل
مثل شیرینی روحانی یک رؤیا بود
سالهایی که در آن روح خدا با ما بود
بیسایه مرا آن نور، با خویش کجا میبرد
بیپرسش و بیپاسخ، میرفت و مرا میبرد
خزان پژمرد باغ آرزو را
«گلی گم کردهام میجویم او را»
که مینَهد مرهم، داغ سوگواران را؟
که جمع میکند این خاطر پریشان را؟
چون حلقه دوست، روح تو را در میان گرفت
شأنت زمین نبود، تو را آسمان گرفت
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
با گام تو راه عشق، آغاز شود
شب با نفس سپیده دمساز شود
ای آنکه قسم خورده به نام تو خدایت
بیدار شده شهر شب از بانگ رهایت
دمید ماه رجب رؤیتش مبارک باد
به دوستان خدا نعمتش مبارک باد