عطر بهار از سر کوه و کمر گذشت
پروانهوار آمد و پروانهتر گذشت
دور شد باز هم آن همدم و دمساز از ما
ماند در خاطرهاش آن همه پرواز از ما
باز شد پنجرۀ روشنی از فصل حضور
فصل سرسبز دعا، فصل شکوفایی نور
سحر دمیده و بر شیشه میزند باران
هوا مسیحنفس شد، به مقدم رمضان
در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
عشق یعنی بَری از غفلتِ خودخواهی شو
هجرت از خود کن و سرچشمۀ آگاهی شو
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
ای ماه، ای چراغ فروزان راه من
ای آشنای زمزمه و اشک و آه من
افسوس که این فرصت کوتاه گذشت
عمر آمد از آن راه و از این راه گذشت
گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود
گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود
لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
ناگهان در یک سحر ایمان خود را یافتم
جان سپردم آنقدر، تا جان خود را یافتم
ای که از سوز تو پیداست تمنای حسین
روزه یعنی عطش و روضۀ لبهای حسین
تسنیم دعای سحر و عطر اذان است
این مائده، این ماه مبارک، رمضان است
خدا در شورِ بزمش، از عسل پر کرد جامت را
که شیرینتر کند در لحظههای تشنه کامت را
چه خوب، مرگ خریدار زندگانی توست
حیات طیبه تصویر نوجوانی توست
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
امشب شب آدینه و فردا رمضان است
تن در ذَوبان آمد و جان در طیران است
مژده باد ای دل که اینک میرسد ماه صیام
دارد از حق بهر امّید گنهکاران پیام
تشنهام این رمضان تشنهتر از هر رمضانی
شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
این گلِ تر ز چه باغیست که لب خشکیدهست؟
نو شکفتهست و به هر غنچه لبش خندیدهست
سعی کن در عزت سیپارهٔ ماه صیام
کز فلک از بهر تعظیمش فرود آمد پیام
این سجدهها لبالب چرت و كسالتاند
این قلبهای رفته حرا بیرسالتاند
رمضان سایۀ مهر از سرِ ما میگیرد
بال رأفت که فروداشت، فرا میگیرد