با فرق شکسته، دل خون، چهرۀ زرد
از مسجد کوفه باز میگردد مرد
کیست الله؟ بیا از ولیالله بپرس
مقصد قافله را از بلد راه بپرس
باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
فراتر است، از ادراک ما حقیقت ذاتش
کسی که آینۀ ذات کبریاست صفاتش
چگونه وصف کنم شاعرانه کیست علی؟
شبیه نیست به غیر از خودش؛ علیست علی
چه در هیبت، چه در غیرت، چه در عشق، اولین هستی
که بر انگشتر فضل و شرف همچون نگین هستی
دلی برای سپردن به آن دیار نداشت
برای لحظۀ رفتن دلش قرار نداشت
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
همیشه مرد سفر مرد جاده بود پدر
رفیق و همدم مردم، پیاده بود پدر
هنوز مانده بفهمیم اینکه کیست علی
برای عشق و عدالت غریب زیست علی
«فاش میگویم و از گفتۀ خود دلشادم»
من غلام علیام از دو جهان آزادم
خورشید بر مسیر سفر بست راه را
در دست خود گرفت سپس دست ماه را
شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
قلم چو کوه دماوند سخت و سنگینبار
ورق کبوتر آتش گرفتهای تبدار
ای طالب معرفت! «ولی» را بشناس
آن جان ز عشق مُنجلی را بشناس
باید صلواتها جلی ختم شود
همواره به ذکر عملی ختم شود
شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
دیدند که کوهِ آرزوشان، کاه است
صحبت سر یک مردِ عدالتخواه است
ای نام تو از صبح ازل زمزمۀ رود
ای زمزم جاری شده در مصحف داود
یاد تو آیینه و نام تو نور
ذکر تو خیر است و کلام تو نور
ماه، ماه روزه است
روز، روز ضربت است
چه حرفهای زلالی که رودهای روانند
چه نورها، چه سخنها که با تو در جریانند