شهر مدینه، شهر رسول مکرم است
آنجا اگر که جان بِبَری رونما کم است
تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
جنّت نشانی از حرم توست یا حسن
فردوس سائل کرم توست یا حسن
میبینمت میانۀ میدان غریبتر
یعنی که از تمام شهیدان غریبتر
با ذكر یا كریم همه یاكریمها
خواندند با تو یا علی و یا عظیمها
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
ای ماه آسمانی ماه خدا حسن!
خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن!
وقتی سکوت سبز تو تفسیر میشود
چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر میشود
ای شوق پابرهنه که نامت مسافر است
این تاول است در کف پا یا جواهر است
یک عمر در حوالی غربت مقیم بود
آن سیدی که سفرهٔ دستش کریم بود
دردا که سوخت آتش دل، جسم و جان من
برخاست دود غم، دگر از دودمان من
دل بیشکیب از غم فصل جدایی است
جان، بیقرار لحظهٔ وصل خدایی است
این روزها پر از تبِ مولا کجاییام
اما هنوز کوفهای از بیوفاییام
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
ای دوست در بهشت، تو را راه دادهاند
پروانهٔ زیارت دلخواه دادهاند
با نیت نگاه تو آغاز میکنم
احساس خویش را به تو ابراز میکنم
گلخندهای که مهر به ماه خدا کند
از پای روز، حلقۀ شب را جدا کند