باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
آن شب که دفن کرد علی بیصدا تو را
خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را
گواه سیرۀ عشق است داغداری ما
به باغبانی درد است لالهکاری ما
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
سبکبالان خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
سرّ نى در نینوا مىماند اگر زینب نبود
کربلا، در کربلا مىماند اگر زینب نبود
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى
شاید از سرّ وجودت بدهند آگاهى
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند