همان قاتل که ویران ساخت اردوگاه قانا را
همان غاصب که خونین کرد «صبرا و شتیلا» را
آن شب که سعدی در گلستان گریه میکرد
آن شب که حافظ هم غزلخوان گریه میکرد
ای بهترین دلیل تبسم ظهور کن
فصل کبود خندۀ ما را مرور کن
گریه میکنم تو را، با دو چشم داغدار
گریه میکنم تو را، مثل ابرِ بیقرار
مانده ز فهم تو دلم بینصیب
معجزۀ عشق، غرور غریب
دمی با آه خلوت کن، بگیر ای دل جلا اینجا
بیا سبقت بگیر از خلق، با رنگ خدا اینجا
ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
هم به در هشدار باید داد هم دیوارها!
صاعقه این بار باشد پاسخ رگبارها
ای طالب معرفت! «ولی» را بشناس
آن جان ز عشق مُنجلی را بشناس
صد بار اگر شویم فدای تو یاحسین
کاری نکردهایم برای تو یاحسین
گسترده شد در این ولایت خوان هفتم
روزی ایران میرسد از مشهد و قم
اَلسَّلام ای خادم اسلام و قرآن، اَلسَّلام
ای عَلَم در عِلم، ای علامۀ عالیمقام
باید سخن از حقیقت دین گفتن
از حُرمَت قبلۀ نخستین گفتن
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
باز هم آدینه شد، ماندهام در انتظار
چشم در راه توام، بیقرارم، بیقرار
هر چقدر این خاک، بارانخورده و تر میشود
بیشتر از پیشتر جانش معطر میشود
هر چند غمی به چشم تو پنهان است
در دست تو سنگ و در دلت ایمان است
صاحب اسرار «سُبْحانَ الّذي أَسْرى» علیست...
بین آیات الهی، آیت کبری علیست
یک چله انتظار به پایان رسیده است
پایان شام تیرۀ هجران رسیده است
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
ماه محرم است و دلم باغ پرپر است
در چشم من، دوباره غمی سایهگستر است
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
آرامش دل به قدر بیداری اوست
آرایش گل به شبنم جاری اوست
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان