ای بهترین دلیل تبسم ظهور کن
فصل کبود خندۀ ما را مرور کن
گریه میکنم تو را، با دو چشم داغدار
گریه میکنم تو را، مثل ابرِ بیقرار
شنیده بود شهادت طنین گامت را
چه خوب داد خدا پاسخ سلامت را
مانده ز فهم تو دلم بینصیب
معجزۀ عشق، غرور غریب
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
سبزپوشا با خودت بخت سپید آوردهای
گل به گل هر جا بهاری نو پدید آوردهای
ای طالب معرفت! «ولی» را بشناس
آن جان ز عشق مُنجلی را بشناس
باید سخن از حقیقت دین گفتن
از حُرمَت قبلۀ نخستین گفتن
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
باز هم آدینه شد، ماندهام در انتظار
چشم در راه توام، بیقرارم، بیقرار
برای لحظۀ موعود بیقرار نبودم
چنانکه باید و شاید در انتظار نبودم
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
هر چند غمی به چشم تو پنهان است
در دست تو سنگ و در دلت ایمان است
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
ماه محرم است و دلم باغ پرپر است
در چشم من، دوباره غمی سایهگستر است
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
خم کرد پشت زمین را، ناگاه داغ گرانت!
هفت آسمان گریه کردند، بر تربت بینشانت!
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو