فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد
شکوهمند شهیدی که از نماز بگوید
به مُهر سجدۀ خونین هزار راز بگوید
آه ای مدینه، شهر رسول امین سلام
مادر سلام، عطر گل یاسمین سلام
میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
سحر دمیده و بر شیشه میزند باران
هوا مسیحنفس شد، به مقدم رمضان
حماسه بی زن و زن بی حماسه بیمعناست
که مرد بی مدد عشق در جهان تنهاست
چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
معراج تکلم است امشب، صلوات
ذکر لب مردم است امشب: صلوات
با گریه نوشت... با چه حالی میرفت
آن توبهسرشت... با چه حالی میرفت
بر درگهِ خلق، بندگی ما را کُشت
هر سو پیِ نان دوَندگی، ما را کُشت
از آغاز محرم تا به پایان صفر باران
نشسته بر نگاه اشکریز ما عزاداران
یک جلوۀ دلپذیر تکرار شدهست
لبخند مهی منیر تکرار شدهست
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
به سنگ نام تو را گفتم و به گریه درآمد
به گوش کوه سرودم تو را و چشمه برآمد
ای سرو که با تو باغها بالیدند
معصوم به معصوم تو را تا دیدند
در نالۀ ما شور عراقی ماندهست
در خاطره یک باغ اقاقی ماندهست
خم میشوم تا گامهایت را ببوسم
بگذار مادر جای پایت را ببوسم
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
دل آیینه، گریان بقیع است
غم و اندوه، مهمان بقیع است
ای نگاه تو کلید بخت خوشاقبالها
کاش دیدارت مُیسَّر بود در این سالها
تسنیم دعای سحر و عطر اذان است
این مائده، این ماه مبارک، رمضان است
حشمت از سلطان و راحت از فقیر بینواست
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست
حوادث: آتش و، ما: خار و، غم: دود و، سرا: بیدر
از آن روزم سیه، دل تیره، لب خشک است و مژگان تر
اگر عاصی، اگر مجرم، اگر بیدین، اگر مستم
به محشر کی گذارد دامن عفوت تهی دستم؟
مژده باد ای دل که اینک میرسد ماه صیام
دارد از حق بهر امّید گنهکاران پیام