همان قاتل که ویران ساخت اردوگاه قانا را
همان غاصب که خونین کرد «صبرا و شتیلا» را
روز تشییع پیکر پاکش
همه جا غرق در تلاطم بود
آن شب که سعدی در گلستان گریه میکرد
آن شب که حافظ هم غزلخوان گریه میکرد
تو آمدی و بهشت برین مکه شدی
امان آمنه بودی امین مکه شدی
دمی با آه خلوت کن، بگیر ای دل جلا اینجا
بیا سبقت بگیر از خلق، با رنگ خدا اینجا
هم به در هشدار باید داد هم دیوارها!
صاعقه این بار باشد پاسخ رگبارها
باید صلواتها جلی ختم شود
همواره به ذکر عملی ختم شود
صد بار اگر شویم فدای تو یاحسین
کاری نکردهایم برای تو یاحسین
گسترده شد در این ولایت خوان هفتم
روزی ایران میرسد از مشهد و قم
اَلسَّلام ای خادم اسلام و قرآن، اَلسَّلام
ای عَلَم در عِلم، ای علامۀ عالیمقام
فیض بزم حق، همیشه حاضر و آماده نیست
ره به این محفل ندارد، هر که مست باده نیست
همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
غم از دیار غمزده عزم سفر نداشت
شد آسمان یتیم که دیگر قمر نداشت
کشتی باورمان نوح ندارد بیتو
زندگی نیز دگر روح ندارد بیتو
صاحب اسرار «سُبْحانَ الّذي أَسْرى» علیست...
بین آیات الهی، آیت کبری علیست
هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
یک چله انتظار به پایان رسیده است
پایان شام تیرۀ هجران رسیده است
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
پر کشیدهام، چه خوب!
میپرم به اینطرف، به آن طرف
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
چه شد که یاس من آشفته است و تاب ندارد؟
سؤال بحث برانگیز من جواب ندارد
چه سنگین است درد و ماتم تو
مگر این اشک باشد مرهم تو