ماییم و شکوهِ نصر انشاءالله
قدس است و شکستِ حصر انشاءالله
تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
عارف وسط خطابۀ توحیدش
زاهد بعد از نماز پرتردیدش
دلت را داغها در بر کشیدند
به خون و خاک و خاکستر کشیدند
گرفتارم گرفتارم اباالفضل
گره افتاده بر کارم اباالفضل
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
از جاری لطف آسمانها میگفت
از رحمت بیکران دریا میگفت
در حریم خانه ماندی اعتکاف این است این
سوی مسجد شعلهور رفتی، مصاف این است این
بخوان از سورۀ احساس و غیرت
بگو از مرد میدان مرد ملت
نه از جرم و عقاب خود میترسم
نه از کمیِ ثواب خود میترسم
یاد تو آیینه و نام تو نور
ذکر تو خیر است و کلام تو نور
در نگاهت دیدهایم این وصف بیمانند را
پاکی الوند را، بیباکی اروند را
ایستاده کنار مردم شهر
چون همیشه صمیمی و ساده
نه از سر درد، سینه را چاک زدیم
نه با دل خود، سری به افلاک زدیم
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
مصحف نوری و در واژه و معنا تازه
وحی آیات تو هر لحظه و هرجا تازه
به ابتدا رسیدهای، به انتها رسیدهای
به درک اولین و آخرین صدا رسیدهای
دنیای کلام تو جهان برکات است
عمریست جهان ریزهخور این کلمات است
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
دو جلوۀ ابدی از درخششی ازلی
به خُلق و خو، دو محمد؛ به رنگ و بو دو علی
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
بیخواب پی همنفسی میگردد
بیتاب پی دادرسی میگردد
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد