تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
دو جلوۀ ابدی از درخششی ازلی
به خُلق و خو، دو محمد؛ به رنگ و بو دو علی
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
لب باز کردی تا بگویی اَوّلینی
آری نخستین پیرو حبلالمتینی
روایتی نو بخوان دوباره صدای مانای روزگاران
بخوان و طوفان بهپا کن آری به لهجۀ باد و لحن باران
بخوان هشتمین جلوۀ ربنا را
امام قدر را امیر قضا را
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
یاعلی گفت با تمام وجود تا همهعمر با علی باشد
با علی باشد و طنین دلش دمبهدم ذکر یاعلی باشد
تیغی فرود آمد و فرقت شکست آه
فرقت شکست و موی تو در خون نشست آه
اوصاف تو از ابتدا تا انتها نور
آیینهای، آیینهای سر تا به پا نور
جاریست در زلالی این دشت آسمان
با این حساب سهم زمین «هشت آسمان»
شبی که آینهام را به دستِ خاک سپردم
هزار بار شکستم، هزار مرتبه مردم
همین بس است به مدحش محمد است محمد
حمید و حامد و محمود و احمد است محمد
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
از خاک میروم که از آیینهها شوم
ها میروم از این منِ خاکی جدا شوم
به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها
اگرچه زود؛ میآید، اگرچه دیر؛ میآید
سوار سبزپوش ما به هر تقدیر میآید
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
روی تو برده رونق ماه تمام را
مجذوب کرده جلوهٔ تو خاص و عام را
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
شام تو پر از نور سحرگاهی شد
خورشید خدا به سوی تو راهی شد
وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد
باید که تو را فاطمه مادر شده باشد