مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست
ای نفس! تو را نمازِ خجلتباریست
هر رکعت تو، منت بیمقداریست
کی میشود از مهر تو، شرمنده نشد؟
یا بندهنوازی تو را بنده نشد؟
باز غم راه نفس بر قلب پیغمبر گرفت
باز از دریای ایمان، آسمان گوهر گرفت
طوفان خروش و خشم ما در راه است
سوگند به آه، عمرتان کوتاه است
زمان! به هوش آ، زمین! خبردار
که صبح برخاست، صبح دیدار
ای حریمت رشک جنّات النّعیم
خطّ تو خطّ صراطالمستقیم
ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
غروب نیست خدایا چرا هلال دمیده؟
هلال را به سرِ نیزه وقت ظهر که دیده!
دو خورشید جهانآرا، دو قرص ماه، دو اختر
دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو همسنگر...
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
انگار پی نان و نوایید شما
چون مردم کوفه بیوفایید شما
دریا کشید نعره، صدا زد: مرا بنوش
غیرت نهیب زد که به دریا بگو: خموش
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
مسلم که از حسین سلام مکرّرش
باید که خواند حضرت عبّاس دیگرش
خوشا آنکس که امشب در کنار کعبه جا دارد
به سر شور و به دل نور و به لب ذکر خدا دارد
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
ای کلیماللَّه تماشا کن کلام الله را
بر فراز دست خورشیدِ ولایت، ماه را
گوشها باز که امروز هزاران خبر است
خبری خوبتر از خوبتر از خوبتر است
ای تن و جانت سپر هر بلا
کوفۀ تو قطعهای از کربلا
خوشا آن غریبی که یارش تو باشی
قرار دل بیقرارش تو باشی
ای چشم علم خاک قدوم زُرارهات
جان وجود در گرو یک اشارهات
ای خوشهای ز خرمن فیضت تمام علم!
با منطق تو اوج گرفته مقام علم
ای آفتاب فاطمه، در شهر ری مقیم
ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم
دل، این دلِ تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود