چقدر این روزهای سرد سخت است
و پیدا کردن همدرد سخت است
سپیداران نشانی سرخ دارند
همیشه آرمانی سرخ دارند
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
من و دل، شیعۀ دردیم مولا!
بدون تو چه میکردیم مولا!
شبیه گل، سرشتی تازه دارم
هوای سرنوشتی تازه دارم
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
ببین، تاریخ در تکرار ماندهست
جهان در حسرت بسیار ماندهست
من و آوازۀ برگشتن تو
دلی اندازۀ برگشتن تو
کسی اینگونه شیدایی نکردهست
شبیه من شکیبایی نکردهست
جهان در حسرت آیینه ماندهست
گرفتار غمی دیرینه ماندهست
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
کمی بشتاب، باران تشنه ماندهست
دل آیینهداران تشنه ماندهست
به هر آیینهای، تابندگی را
به هر دل، اشتیاق بندگی را
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
به یک عشق معمایی قسم خورد
به راز یک شکیبایی قسم خورد
دعا کن هر گلی پرپر نمیرد
کسی با چشمهای تر نمیرد
چون بر او خصم قسم خوردۀ دین راه گرفت
بانگ برداشت، مؤذّن كه: خدا! ماه گرفت
بیا با اشکهای ما وضو کن
جهان را با نگاهی زیر و رو کن
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
شروع قصه با برگشتن تو
کجا ما و کجا برگشتن تو
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت
در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت