توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
آنکه در خطّۀ خون، جان به ره جانان داد
لبِ لعلش به جهانِ بشریّت جان داد
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
کسی که جان عزیزش، عزیز، پیشِ خداست
به جان هرچه عزیز است، سیدالشهداست
ای امیر مُلک شأن و شوکت و عزم و شهامت
تا قیامت همّت مردانه خیزد از قیامت
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
زن، رشک حور بود و تمنّای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت