امشب شکوه عشق جهانگیر میشود
روح لطیف عاطفه تصویر میشود
با کلامُ اللهِ ناطق همکلام!
ای سکینه! بر کراماتت سلام!
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
ای مرهم زخم دل و غمخوار پدر!
هم غمخور مادری و هم یار پدر
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهرهاش ز عصمت و عفت نقاب بود
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
ماه مولا شد حدیث طیر را با ما بخوان
در ولایش آشنا و غیر را با ما بخوان
سلام فاطمه، ای جلوۀ شکیبایی
که نور حُسن تو جان میدهد به زیبایی