ماییم و شکوهِ نصر انشاءالله
قدس است و شکستِ حصر انشاءالله
با آنکه دلم شکستۀ رنج و غم است
در راه زیارت تو، ثابتقدم است
اوقات شریف ما به تکرار گذشت
مانند همیشه کار از کار گذشت
ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
با فرق شکسته، دل خون، چهرۀ زرد
از مسجد کوفه باز میگردد مرد
با علمت اگر عمل برابر گردد
کام دو جهان تو را میسر گردد
عمری به اسارت تو بودم ای مرگ
لرزان ز اشارت تو بودم ای مرگ
ای بال و پر و پهنه و پرواز حسین
ای خون خدا خون سرافراز حسین
موعود خدا، مرد خطر میخواهد
آری سفر عشق، جگر میخواهد
پیوسته نماز در قیام است حسین
هفتاد و دو حج ناتمام است حسین
یک گوشه نشسته عقده در دل کردهست
مرداب که سعی خویش زائل کردهست
بر شانۀ یارش بگذارد سر را
بردارد اگر او قدمی دیگر را
شاید که به تأثیرِ دعا زنده کنند
در برزخِ این خوف و رجا زنده کنند
شب در دل خویش جستجویی کردیم
در اشک دوباره شستشویی کردیم
ای بستۀ تن! تدارک رفتن کن
تاریک نمان، چشم و دلی روشن کن
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
ای آرزویت دراز و فرصت کوتاه!
هم گوش به زنگ باش و هم چشم به راه
چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
ایمان که به مرزِ بینهایت برسد
هر لحظه به صاحبش عنایت برسد
آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
از روى حسین تا نقاب افکندند
در عالم عشق، انقلاب افکندند
یک روز شبیه ابرها گریانم
یک روز چنان شکوفهها خندانم