هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست
هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست
ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
ای قدر تو بر مردم دنیا پنهان
چون گوهر در سینۀ دریا پنهان
کوچه کوچه نسیم سامرّا
عطر غم از عراق آورده
حسود حُسن تو برگ گل است، شبنم هم
اسیر عصمت تو آسیهست، مریم هم
دلش را بردهای، هر وقت صحبت کردهای بانو!
محمد را، چنین غرقِ محبت کردهای بانو!
یک جلوۀ دلپذیر تکرار شدهست
لبخند مهی منیر تکرار شدهست
یاد تو آیینه و نام تو نور
ذکر تو خیر است و کلام تو نور
ای که جا در دل و در جان پیمبر داری!
رتبه از مریم قدّیس فراتر داری
ای آینهدار پنج معصوم!
در بحر عفاف، دُرّ مکتوم
تو از تبار بهاران، تو از سلالۀ رودی
تویی که شعر شکفتن به گوش غنچه سرودی
تا چشم وا کرد این پسر، چشمانِ تر دید
خوب امتحان پس داد اگر داغِ پدر دید...
در نالۀ ما شور عراقی ماندهست
در خاطره یک باغ اقاقی ماندهست
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
ای نامۀ سر به مهر مکتوم
ای مادر صبر، ام کلثوم!
یکی اینسان، یکی اینگونه باید
که شام و کوفه را رسوا نماید
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
خورشید سامرا و کریم جهان تویی
ما را بده پناه، که کهف امان تویی
دلم امشب گدای سامرّاست
از تو غیر از تو را نخواهم خواست
نور خدا گرفته فضاى مدینه را
تغییر داده حال و هواى مدینه را
ای از غم تو بر جگر سنگ شراره
وی در همۀ عمر ستم دیده هماره
در باغ دعا اگر بهار است از اوست
هر شاخه اگر شکوفهبار است از اوست
ای که وجود پاک تو آیینۀ زهراست
هر جا تو باشی اسم بابایت علی آنجاست