با زخمهای تازه گل انداخت پیکرش
تسلیم شد قضا و قدر در برابرش
ای آفتاب صبر کن این آخرین شب است
این آخرین شبانۀ آرام زینب است
داغ تو در سراچۀ قلبم چه میکند؟
در این فضای کم غم عالم چه میکند؟
آه ای مدینه، شهر رسول امین سلام
مادر سلام، عطر گل یاسمین سلام
میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
آزاده است، بندۀ آقای عالم است
سلمان خیمهگاه حسین است، «اَسلَم» است
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
صد بار اگر شویم فدای تو یاحسین
کاری نکردهایم برای تو یاحسین
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
آیینه بود و عاقبت او به خیر شد
دل را سپرد دست حسین و «زهیر» شد
از برق تیغ او احدی بینصیب نیست
این کیست؟ اینکه آمده میدان «حبیب» نیست؟
چون او کسی به راه وفا یاوری نکرد
خون جگر نخورد و پیامآوری نکرد
اینجا که بال چلچله را سنگ میزنند
ماهِ اسیر سلسله را سنگ میزنند
من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم
آیینه جر حسین، برابر نداشتم
مسلم شهید شد وَ تو خواندی حمیده را
مرهم نهادی آن جگر داغدیده را
دریا کشید نعره، صدا زد: مرا بنوش
غیرت نهیب زد که به دریا بگو: خموش
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
غم از دیار غمزده عزم سفر نداشت
شد آسمان یتیم که دیگر قمر نداشت
هر دل که سوز عشق تکانش نمیدهد
حق در حریم قرب، مکانش نمیدهد
گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود
گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود