تو آمدی و بهشت برین مکه شدی
امان آمنه بودی امین مکه شدی
مدینه ماه تو آمادۀ سفر شده است
نشان کوچ، در آیینه جلوهگر شده است
نبی به تارک ما تاج افتخار گذاشت
برای امت خود فخر و اقتدار گذاشت
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد
منم که شُهرۀ شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
زهی بهار که از راه میرسد، اینبار
که ذکر نعت رسول است بر لب اشجار
به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
بخوان به نام شکفتن، بخوان به نام بهار
که باغ پر شود از جلوۀ تمام بهار
رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
مصائب تو مگر از مسیح کمتر بود؟
چه قدر سهم دل آخرین پیمبر بود؟
هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک
گَرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک
تو آمدی و در رحمت خدا وا بود
و غرق نور، زمین، بلکه آسمانها بود
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
دمید ماه رجب رؤیتش مبارک باد
به دوستان خدا نعمتش مبارک باد
هر آنکه جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد
گرفته بوی شهادت شب وفاتش را
بیا مرور کن ای اشک خاطراتش را
مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد
خدا که در حرم امن خویش راهت داد
ﮔﻠﻮﯼ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﺸﻨﻪﺗﺮ ﻣﯽﮔﺸﺖ
ﭼﻮ ﺗﺎﻭﻟﯽ ﺯ ﻋﻄﺶ، ﺍﺯ ﺳﺮﺍﺏ ﺑﺮﻣﯽﮔﺸﺖ