چگونه وصف کنم شاعرانه کیست علی؟
شبیه نیست به غیر از خودش؛ علیست علی
دلی برای سپردن به آن دیار نداشت
برای لحظۀ رفتن دلش قرار نداشت
هنوز مانده بفهمیم اینکه کیست علی
برای عشق و عدالت غریب زیست علی
شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
قلم چو کوه دماوند سخت و سنگینبار
ورق کبوتر آتش گرفتهای تبدار
تویی که میدمی از عرش هر پگاه، علی
منوّرند به نور تو مهر و ماه، علی
کنار پیکر خود التهاب را حس کرد
حضور شعلهورِ آفتاب را حس کرد
چگونه جمع کند پارههای جانش را؟
به خیمهها برساند تن جوانش را
به زیر تیغم و این آخرین سلام من است
سلام من به حسینی که او امام من است
حدیث خاتم و انگشتری بخوان با من
روایت زحل و مشتری بخوان با من
مگر چه کیسهای از نور داشت بر دوشش؟
که وقت دیدن او ماه بود مدهوشش
چه خوب، مرگ خریدار زندگانی توست
حیات طیبه تصویر نوجوانی توست
دلی كه خانۀ مولا شود حرم گردد
كز احترام علی كعبه محترم گردد
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
درخت، جلوۀ هموارۀ بهاران بود
اگرچه هر برگش قصۀ زمستان بود
عرق نبود که از چهرهات به زین میریخت
شرارههای دلت بود اینچنین میریخت
هنوز میشنوم هقهق صدایت را
صدای آن نفس درد آشنایت را
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
حیا به گوشۀ آن چشم مست منزل داشت
وفا هزار فضیلت ز دوست در دل داشت
چرا چو خاک چنین صاف و ساده باید مرد؟
و مثل سایه به خاک اوفتاده باید مرد؟
همیشه تا که بُوَد بر لب مَلَک تهلیل
هماره تا که بشر راست ذکر ربّ جلیل
«سه روز» بود، که در مکّه بیقراری بود
نگاه کعبه، پر از چشم انتظاری بود
اذان بگو که شهیدان همه به صف شدهاند
که تیرها همه آمادهٔ هدف شدهاند