از جاری لطف آسمانها میگفت
از رحمت بیکران دریا میگفت
حماسه بی زن و زن بی حماسه بیمعناست
که مرد بی مدد عشق در جهان تنهاست
با گریه نوشت... با چه حالی میرفت
آن توبهسرشت... با چه حالی میرفت
صدای به هم خوردن بال و پر بود
گمانم که جبریل آن دور و بر بود
روایتی نو بخوان دوباره صدای مانای روزگاران
بخوان و طوفان بهپا کن آری به لهجۀ باد و لحن باران
حُسنِ یوسف رفتی اما یاسمن برگشتهای!
سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشتهای؟
زیبایی چشمهسار در چشمش بود
دلتنگی و انتظار در چشمش بود
شوریدهسری مسافری دلخسته
مانند نماز خود، شکسته بسته...
بر مزاری نشست و پیدا شد
حس پنهان مادر و فرزند
یاعلی گفت با تمام وجود تا همهعمر با علی باشد
با علی باشد و طنین دلش دمبهدم ذکر یاعلی باشد
فرق مادر شهید
با تمام مادران دیگر زمین
آه ای شهر دوستداشتنی
کوچه پس کوچههای عطرآگین
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
کی صبر چشمان صبورت سر میآید؟
کی از پس لبخندت این غم برمیآید؟
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
میرسد قصه به آن جا که علی دل تنگ است
میفروشد زرهی را که رفیق جنگ است
در راه خدا تن به خطر باید داد
در مقدم انقلاب سر باید داد
تن فرزند بهر مادر آمد
اگر او رفت با پا، با سر آمد
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید
ماه هر شب تا سحر محو تماشای علیست
تازه در این خانه زهرا ماه شبهای علیست