چه سالها در انتظار ذوالفقار حیدری
تویی که در احاطۀ یهودیان خیبری
گسترده شد در این ولایت خوان هفتم
روزی ایران میرسد از مشهد و قم
بختت بلند باد و بلندا ببینمت!
ایرانِ من مباد که تنها ببینمت!
مهر شكست تا ابد حک شده بر جبينتان
كوچ كنيد غاصبان! جانب سرزمينتان
این روزها حال جهان در وضع هشدار است
برخیز و فریادی بزن! این کمترین کار است
حاج قاسم رفت اما داستانی مانده است
حاج قاسم رفت و راه بیکرانی مانده است
سلام خاک رسولان! سلام ارض فلسطین!
چقدر زخم به تن داری ای ستارۀ خونین
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
تو سرزمین مقدس تو باصفا بودی
تو جلوهگاه مقامات انبیا بودی
باید سخن از حقیقت دین گفتن
از حُرمَت قبلۀ نخستین گفتن
چقدر ها کند این دستهای لرزان را؟
چقدر؟ تا که کمی سردی زمستان را...
قسم خوردهای! اهل ایثار باش
قسم خوردهای! پای این کار باش
هر چند غمی به چشم تو پنهان است
در دست تو سنگ و در دلت ایمان است
جمعه برای غربت من روز دیگریست
با من عجیب دغدغۀ گریهآوریست
اینان که ز عرصۀ بلا میگذرند
با زمزمۀ سرود «لا» میگذرند
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
نشست یک دو سه خطّی مرا نصیحت کرد
مرا چو دوست به راه درست دعوت کرد
بخوان از چهرۀ طفلانم اینک مشق غربت را
بخوان در گوش خاموشان عالم این مصیبت را
بگو به باد بپوشد لباس نامهبران را
به گوش قدس رساند سلام همسفران را
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس