ای شهید بیگناه
ای شهید مشهد چراغ
زخمهایی که به تشییع تنت آمدهاند
همچو گلبوسه به دشت کفنت آمدهاند
بادها هم پیاده آمدهاند که ببوسند خاک پایت را
آسمان هدیه میدهد به زمین، عطر آن پرچم رهایت را
خاکیان را از فلک، امید آسایش خطاست
آسمان با این جلالت، گوی چوگان قضاست
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
شنیدم از لب باد صبا حسین حسین
نوای ما، دم ما، شور ما، حسین حسین
عطر بهار از سر کوه و کمر گذشت
پروانهوار آمد و پروانهتر گذشت
رسید صاعقه و شیشۀ گلاب شکست
شب از در آمد و پهلوی آفتاب شکست
هر که راه گفتگو در پردۀ اسرار یافت
چون کلیم از «لَن تَرانی» لذت دیدار یافت
حسود حُسن تو برگ گل است، شبنم هم
اسیر عصمت تو آسیهست، مریم هم
مبر به جای اطاعت به کار طاعت را
گران به خاطر مردم مکن عبادت را
تا نگردیدهست خورشید قیامت آشکار
مشتِ آبی زن به روی خود، ز چشمِ اشکبار
چه حرفهای زلالی که رودهای روانند
چه نورها، چه سخنها که با تو در جریانند
این حریم کیست کز جوشِ ملائک روزِ بار
نیست در وی پرتو خورشید را راه گذار...
دنیا چه کرد با غزل عاشقانهات
حال و هوای مرثیه دارد، ترانهات
قلم چگونه گذارد قدم به ساحت تو
توان واژه کجا بود و طرح صحبت تو
چگونه جمع کند پارههای جانش را؟
به خیمهها برساند تن جوانش را
چه آتشیست که در حرف حرف آب نشسته
که روضه خوانده که بر گونهها گلاب نشسته؟
عارفانى که از این رشته، سَرى یافتهاند
بىخبر گشته ز خود تا خبرى یافتهاند
تکیده قامتش و تکیه بر عصا نزدهست
همان که غیر خدا را دمی صدا نزدهست
عمریست گفتهایم به عشق تو یا علی:
«یا مَظهرَ العَجائِبُ یا مرتضی علی»
یارب این جانهای غربتدیده را فریاد رس
روحهای گِل به رو مالیده را فریاد رس
یارب از عرفان مرا پیمانهای سرشار ده
چشم بینا، جان آگاه و دل بیدار ده
از خویش برآورد تمنای تو ما را
سر داد به فردوس تماشای تو ما را
ما ز سیر و دور گردون از خدا غافل شدیم
ما ز آب، از گردش این آسیا غافل شدیم...