کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت
با زخم نشان سرفرازی نگرفت
کوه عصیان به سر دوش کشیدم افسوس
لذت ترک گنه را نچشیدم افسوس
ای ماه آسمانی ماه خدا حسن!
خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن!
ای كاش سحر آينۀ جانم بود
جان عرصۀ تركتاز جانانم بود
بر عفو بیحسابت این نکتهام گواه است
گفتی که یأس از من بالاترین گناه است
از خیل دلاوران گسستن نتوان
با روح خدا عهد شکستن نتوان
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
گرچه سوز همه از آتش هجران تو بود
رمز آزادی توحید به زندان تو بود
در راه خدا تن به خطر باید داد
در مقدم انقلاب سر باید داد
سلام ما به تو، ای هاجر چهار ذبیح
درود ما به تو، ای مریم چهار مسیح...
گفتم که: دلت؟ گفت: لبالب ز امید
گفتم: سخنت؟ گفت: شعار توحید
ای که شجاعت آورَد چهره به خاک پای تو
بسته به خانه تا به کی؟ دست گرهگشای تو
بیمارت ای علیجان، جز نیمهجان ندارد
میلی به زنده ماندن، در این جهان ندارد
بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته...
بیرون ببر ای آسمان از محفل من ماه را
کز آتش دل کردهام روشن، چراغ آه را
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
دیده شد دریای اشک و، عقده از دل وا نشد
ماه گم گردید و امشب هم اجل پیدا نشد
بی خون تو گل، رنگ بهاران نگرفت
این بادیه بوی سبزهزاران نگرفت
زهی آن عبد خدایی که خداییست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش
سرم خاک کف پای حسین است
دلم مجنون صحرای حسین است
مرگ من بود دمی کز تو جدایم کردند
در همان گوشۀ گودال فدایم کردند
ای همه خلق جهان، شاهد یکتایی تو
دل ما، بیتِ الهی ز دلآرایی تو
شوریده سری که شرح ایمان میکرد
هفتاد و دو فصلِ سرخ عنوان میکرد
هرچند ز غربتت گزند آمده بود
زخمت به روانِ دردمند آمده بود